تاريخ : چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, | 1:3 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad
 

گـ ـــاهــــ ـے آدَمـ لـــــ ـال مــــ ـےشَــــ ـــوَב !
حَـــــــــرف בارَב ...
اَمــــ ـــا کـَــلَـــمه ندارد.

 


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, | 1:2 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad
 

در قلــــــــــــب کوچکم
فرمانروایــــــــــــی میکنی

بدون هیچ نائب السلطنه ای

کسی نمیداند چه لذتـــــــــــــــــــــــــــــــی دارد

بهترین پادشاه تاریخ را در

دل داشــــــــــتن....!

 


برچسب‌ها:
تاريخ : چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, | 1:0 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad
 

گاهی بدون گریه ..
بغض ..
داد و هوار ..
با غرور باید قبول کنی که فراموش شده ای و
بروی دنبال زندگی ات ...

 


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 8:17 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad
بــــرای خــــوشبختــــــی چیــز زیـــادی نمیخـــــواهــــم!

همیـــن کــــــه تـــــو بـــاشـــی و آغــوشتــــــــــ ...

همیـــن کــــــه دلــــم گـــرم ِ دوستـــــــــ داشتنتــــــــ بــاشـــد، کــافیستــــــــــ !

برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 8:14 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad
 

گـ ـــاهــــ ـے آدَمـ لـــــ ـال مــــ ـےشَــــ ـــوَב !
حَـــــــــرف בارَב ...
اَمــــ ـــا کـَــلَـــمه ندارد.

 


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 8:6 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

معذرت میخوام فیثاغورس ....چرا که مادر من سخت ترین معادلات است!

 

معذرت میخوام نیوتن ...چرا که مادر من راز جاذبه است!

 

معذرت میخوام ادیسون ...چرا که مادر من اولین چراغ زندگی من است!

 

معذرت میخوام افلاطون ...چرا که این مادر من است که شهر فاضله قلب من است!

 

معذرت میخوام رومیو... چرا که همه راه ها به عشق مادر من ختم میشود...!

معذرت میخوام ژولیت ...چرا که مادرم عشق من است!

 

برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 7:58 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

عشق واسه یه زن وقتيه كه از روی ناراحتی

با دستای ظريفش رو سينه‌ي مردش ميكوبه و

مرد آروم بغلش می كنه،

دستاشو ميبوسه و ميگه:

نزن گلم دستای خودت درد ميگيره...

 


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 7:32 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

قمارزندگی رابه کسی باختم که”تک دل”را با”خشت”برید،

جریمه اش”یک عمر”حسرت” شد، باختِ زیبایی بود!

یادش رفته بودکه من یارش هستم نه حریفش!!

یادگرفتم به”دل”، “دل”نبندم……………….

یاد گرفتم از روی”دل”حکم نکنم……….

“دل”راباید “بُر”زدجایش”سنگ”ریخت..

که با”خشت”تک بُری”نکنند


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 7:32 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

به کودکی گفتند :عشق چیست؟
گفت :بازی
به نوجوانی گفتند :عشق چیست؟
گفت :رفیق بازی
به جوانی گفتند :عشق چیست؟
گفت :پول وثروت
به پیرمردی گفتند :عشق چیست؟
گفت عمر
به عاشقی گفتند :عشق چیست؟
چیزی نگفت، آهی کشید وسخت گریست..


برچسب‌ها:
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 7:28 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

این روزها لبانم رطوبت لبهایی را میخواهد با طعم محبت نه شهوت

این روزها تنم یک آغوش گرم میخواهد با طعم عشق نه حوس

این روزها زلفانم نوازش دستی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز

این روزها تن میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را

 


برچسب‌ها: